خوشبختی

خوشبختی از آن کسانی است که

فرصت فکر کردن به بدبختی را ندارند

لطفا قر بدین ...

واگذارت میکنم به خدا اگه این پیامو بخونی بهش

 عمل نکنی

.
.
.
.
.
.

پاشو یه قر بده !!!

اینم اولیش خودم....................


طفل

شماها یادتون نمیاد.................

ولی وقتی ما طفل بودیم  یکی از سزگرمیهامون این بود

 

که

تو حموم در چاه و می بستیم تا آب جمع شه مث استلخ شه


بعد دست و پا میزدیم شاد میشدیم

bye


در شهری زندگی میکنیم که مردمش سلام نمیدهند..

اما بسیار گرم خداحافظی میکنند....


همکلاسی

 

اولين روز دبستان بازگرد


کودکي ها شاد و خندان باز گرد


باز گرد اي خاطرات کودکي


بر سوار اسب هاي چوبکي


خاطرات کودکي زيباترند


يادگاران کهن مانا ترند


درسهاي سال اول ساده بود


آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموز روباه و خروس


روبه مکار و دزد و چاپلوس


روز مهماني کوکب خانم است


سفره پر از بوي نان گندم است



کاکلي گنجشککي باهوش بود


فيل ناداني برايش موش بود


با وجود سوز و سرماي شديد


ريز علي پيراهن از تن مي دريد



تا درون نيمکت جا مي شديم


ما پر از تصميم کبري مي شديم


پاک کن هايي ز پاکي داشتيم


يک تراش سرخ لاکي داشتيم



کيفمان چفتي به رنگ زرد داشت


دوشمان از حلقه هايش درد داشت


گرمي دستانمان از آه بود


برگ دفتر ها به رنگ کاه بود



مانده در گوشم صدايي چون تگرگ


خش خش جاروي با پا روی برگ


همکلاسيهاي من يادم کنيد


باز هم در کوچه فريادم کنيد



همکلاسيهاي درد و رنج و کار


بچه هاي جامه هاي وصله دار


بچه هاي دکه سيگار سرد


کودکان کوچک اما مرد مرد



کاش هرگز زنگ تفريحي نبود


جمع بودن بود و تفريقي نبود


کاش مي شد باز کوچک مي شديم


لا اقل يک روز کودک مي شديم



ياد آن آموزگار ساده پوش


ياد آن گچها که بودش روي دوش


اي معلم نام و هم يادت به خير


ياد درس آب و بابايت به خير


اي دبستاني ترين احساس من


بازگرد اين مشقها را خط بزن

یک عکس و یک دنیا حرف

هر چقدر هم قوی باشی گاهی اوقات کم میاری…!؟
ولی بازم باید تکیه گاه اونایی که دوستشون داری باشی

:-)

لذتی که تو رقصیدن و قر دادن تو


اتوبوس زمان مدرسه در حال رفتن
به


 اردو بود

خــــــــــــــدایـــــــــــــش

تو هیچ دیسکویی تو دنیــــــــــــا
نیست !!


آرزو

برایت آرزو می کنم آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری


شکست سکوت

مرزهای سکوت...

من از گوشه ی این تنهایی به سکوتی خیره شده ام

که مرزهای آن تمام دنیای مرا فرا گرفته است

شاید وقتی

جایی

کسی

زمانی

آرزو داشت این مرزها را پشت سر گذارد

این سکوت را بشکند

نمی دانم

شاید...........


ترس

ای جوووووووووووونم ... ترسیده.......